جامعه ایرانی دریافته که فرارفتن از بحران کنونی در پهنه تفکر معاصر، جز از راه گفتو شنود(دیالوگ) همزمان با گذشته و اکنون شدنی نیست.
همگامی دانش و اخلاق
هنوز چند روزی از آغاز سال92 نگذشته بود که خبر رسید دکتر محمود عبادیان، استاد برجسته و نویسنده و پژوهشگر فلسفه غرب چشم از جهان فرو بست. دکتر عبادیان چند ماهی بود که به سختی بیمار بود. آنچه دکتر عبادیان را از همگنانش ممتاز میکرد، فروتنی علمی و آرامش بیمانندش بود. در روزگاری که بیاخلاقی در حوزه پژوهش و علم کم نیست، او میکوشید بهگونهای رفتار کند و سخن بگوید که از مدار انصاف و خوی انسانی خارج نشود. همه کسانی که با دکتر نشست و برخاست داشتند، جدای از چیرگی علمی او بر جستارهای فلسفی، منش والای او را میستودند. با اینکه عبادیان مدرک دکتری «تاریخ فلسفه عمومی» از دانشگاه چارلز پراگ (۱۹۶۱) و دکتری «فلسفه کلاسیک آلمان» از دانشگاه هامبورگ آلمان (۱۹۷۸)داشت اما همزمان در چندین زمینه علمی و پژوهشی دیگر سرآمد بود. از این دید میتوان او را به منشوری مانند کرد که طیفهای گوناگون فکری را در خود بازتاب داده بود. آمیزه این چندگانگیها، درست مثل لایههای زمینشناختی، چنان با مهارت و نرمی کنار هم قرار گرفتند که نمیتوان یکی را بدون دیگری درنظر آورد. رگههای پیدا و گاه ناپیدای ایدهآلیسم آلمانی، فلسفه مارکسی، زیباییشناسی مدرن، فرهنگ باستانی ایران و ادبیات کلاسیک و مدرن ایرانی شخصیت علمی عبادیان را شکل میدادند. دکتر عبادیان شناخت بسیار خوبی از ایدهآلیسم آلمانی بهویژه فلسفه هگل داشت. به همین علت برخی از آشنایان و نزدیکانش به شوخی لقب«عمو هگل» را به او داده بودند. آگاهی و شناخت عبادیان از فلسفه مارکسی، او را از مدافعان سطحی مارکس و مارکسباوران متمایز میکرد و از او چهرهای فرهنگی و اندیشمندی جدی و هوشیار در این زمینه میساخت. لازم به گفتن نیست که او این چیرگی را نه از راه شنیدهها و نقل قولهای اسطورهگون و کلیشهای از فلان و بهمان که با خواندن متنهای دست اول فیلسوفان و اندیشمندان اروپایی و آمریکایی به زبانهای آلمانی، روسی، چکی، انگلیسی و فرانسه بهدست آورده بود. او همواره به دوستانش از پیچ و خمها و دشواریهای زبان چکی سخن میگفت و اینکه این زبان، به کل هندسه ذهنی و فکریاش را دگرگون کرده است! به جرأت میتوان گفت که چیرگی عبادیان بر متنهای فلسفی چکی، روسی و آلمانی بیمانند بود. افزون بر همه اینها، دکتر عبادیان با فرهنگ ایرانی نیز بیگانه نبود. او یکی از پژوهندگان فرهنگ و زبانهای باستانی ایران و با زبانهای باستانی ایران همچون پارسی باستان، اوستایی و پهلوی نیز آشنا بود و از سیر دگرگونیهای تاریخی و ریشهشناختی زبان فارسی به حد کافی آگاهی داشت. اما در کنار همه این آگاهیها و دانستههای زبانی، تاریخی و فکری، عبادیان یکی از تحلیلگران و شناسندگان ادبیات کهن و نوین ایرانی هم به شمار میآمد. شناخت وی از فراز و نشیب تحولات تاریخی ادبیات فارسی از روزگاران قدیم تا به امروز به موازات دگرگونیهای اجتماعی- تاریخی ایران، او را در جایگاه کاوشگران جدی ادبیات فارسی نشانده بود. دکتر عبادیان در کنار کارنامه درخشان علمی، با رخدادهای سیاسی و اجتماعی زمانه خود چه در ایران و چه در بیرون از ایران بیگانه نبود و در آنها شرکت فعال داشت. او در شورش می 1968 فرانسه شرکت داشته و همچنین در جریان کودتای 28مرداد 1332 بینایی یک چشم خود را به مقدار زیادی از دست داده بود. دکتر عبادیان با روزنامهها بهویژه همشهری میانه خوبی داشت و هرگاه مقالهای مینوشت یا نکتهای به ذهنش میرسید، با آنها در میان میگذاشت. سقراط، سقراط: آگاهی از جهل، درآمدی بر ادبیات معاصر ایران، تکوین غزل و نقش سعدی: مقدمهای بر مبانی جامعهشناختی و زیباشناختی غزل فارسی و غزلیات سعدی، فردوسی، سنت و نوآوری در حماسهسرایی (مباحثی از ادبیات تطبیقی)، گزیده زیباشناسی هگل، آزادی و دولت فرزانگی: نامههایی در تربیت زیباشناختی انسان، یوهان کریستف فریدریش فون شیلر، زیباییشناسی به زبان ساده، آموزههای قرن، مقدمه هگل بر پدیدارشناسی روح و زیباشناسی،«رساله منطقی- فلسفی»، لودویگ ویتگنشتاین، «نقد فلسفه حق هگل»، اثر کارل مارکس برخی از برگردانها و نوشتههای دکتر عبادیان به شمار میروند.
افق نوین پژوهشهای ایرانی
خردادماه پارسال دست روزگار یکی از پژوهشگران و استادان بنام حوزه زبانشناسی تاریخی ایران را نیز از ما گرفت. او دکتربهمن سرکاراتی، استاد زبانهای باستان دانشگاه تبریز و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و معاون پیشین علمی و پژوهشی این فرهنگستان بود. دکتر سرکاراتی که در سال1316 در شهر تبریز به دنیا آمده بود، مدرک دکتری خود را در رشته زبانشناسی و فرهنگ و زبانهای باستانی گرفته بود. دکتر سرکاراتی پژوهشگری ژرفنگر در حوزه فرهنگ، اسطوره و زبانهای باستانی ایران بود. مقالهها و نوشتههای او در زمینههای یادشده همواره مورد رجوع پژوهشگران ایرانی و خارجی بوده است. عمده تخصص دکتر سرکاراتی در زمینه ریشهشناسی زبان فارسی و اسطوره و حماسه ایرانی بود. او مقالهها و کتابهای فراوانی در این زمینه به چاپ رسانده بود. از سوی دیگر، آگاهی دکتر به زبان انگلیسی و فرانسه سبب شد تا او ترجمههای بسیار مهمی در حوزه اسطوره و زبانهای باستانی انجام دهد که ازجمله آنها میتوان به برگردان «مقدمهای بر فلسفهای از تاریخ» میرچا الیاده و «دین ایرانی بر پایه متنهای معتبر یونانی» از امیل بنونیست اشاره کرد. کتاب مقدمهای بر فلسفهای از تاریخ الیاده که در شمار مهمترین کتابها در زمینه اسطورهشناسی به شمار میآید، نقش مهمی در آشنایی ایرانیان با جستارهای پدیدارشناختی اسطوره در دهههای 70 داشت. از سوی دیگر، پژوهشهای سرکاراتی در زمینه حماسه و ریشهشناسی زبان فارسی روزنه تازهای را روی پژوهندگان این عرصه گشود. از دیگر فعالیتهای او میتوان به عضویت در هیأت امنای بنیاد ایرانشناسی، عضویت در شورای علمی این بنیاد و معاونت پژوهشی بنیاد ایرانشناسی و مشاورت عالی کتابخانه ملی ایران اشاره کرد. سایههای شکار شده (گزیده مقالات فارسی)، کارنامه شاهان در روایات ایران باستان نوشته آرتور کریستن سن، فرهنگ ریشهشناختی افعال زبان فارسی، بررسی فروردین یشت: سرود اوستایی در ستایش فروهرها ازجمله دیگر برگردانها و نوشتههای این استاد است. او همچنین کتابهای بررسی ریشهشناختی افعال زبان فارسی، بررسی جامع زبان فارسی باستان و آثار بازمانده آن، بررسی 3 فرگرد وندیداد و اصطلاحات خویشاوندی در زبانهای فارسی را در دست چاپ داشت.
پدر دانش ارتباطات ایران
حوزه ارتباطات نیز سال گذشته در ماتم یکی از پیشگامان اندیشه ارتباطی نشست. دکتر معتمدنژاد، پدر ارتباطات ایران آذرماه سال گذشته از میان ما رفت. او که اردیبهشت۱۳۱۳ هجری شمسی در بیرجند متولد شده بود، دارای کارشناسی رشته قضایی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران و دکتری علوم سیاسی از دانشکده حقوق و علوم اقتصادی دانشگاه پاریس بود. دکتر معتمدنژاد در سال 1964(1343) دکتری تخصصی روزنامهنگاری خود را از مؤسسه مطبوعات و علوم خبری دانشگاه پاریس دریافت کرد. دانشیاری دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران، استادی و ریاست دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی، استادی گروه علوم ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و همچنین مدیر پژوهشهای دانشگاه پاریس ازجمله برخی سمتهای دکتر معتمدنژاد بودند. معتمدنژاد در آخرین سالهای دهه60، مهمترین تأثیرات خود را که بنیانگذاری مرکز تحقیقات رسانهها و برگزاری نخستین سمینار مطبوعات بود، در این حوزه گذاشت. او میگفت که کشور بدون آزادی بیان، نمیتواند موفق شود. دکتر معتمد نژاد در سالهای پایانی زندگی خود، طرح نظام جامع رسانهها در ایران را به هیأت دولت ارائه کرد. در این طرح که پیشنویس 2 قانون استقلال حرفهای روزنامهنگاران و شورایعالی رسانهها وجود دارد، همچنین 2 پیماننامه کار جمعی روزنامهنگاران و میثاق اصول اخلاق حرفهای روزنامهنگاران آورده شده است. معتمدنژاد دانشجویانی تربیت کرد که امروزه هریک از آنها در حوزههای مختلف علوم ارتباطات و روزنامهنگاری محور هستند. به بیان دکتر محسنیان راد، کاری که دکتر معتمدنژاد کرد تولید یک کهکشان ارتباطی بود و در واقع به نوعی خودش را به آن طریق تکثیر کرد. او نماد توسعه است. به همین دلیل، دکتر هیچگاه جامه معلمی و پرورش دانشجویان را با چیز دیگری عوض نکرد.
هیدگر در ایران
ورود اندیشهها و فلسفههای غربی به ایران داستان مفصلی دارد که گاه پژوهشگران و اندیشمندان و روشنفکران ایرانی را بر میانگیزد تا کتابی در اینباره بنویسند. در میان فیلسوفان اروپایی شاید مارتین هیدگر بیشترین تأثیر را بر گفتمانهای روشنفکری ایرانی گذاشته باشد. یکی از مهمترین این گفتمانها، گفتمان فردیدی است که با خوانش ویژهای از اندیشههای این فیلسوف ایرانی به بررسی وضعیت و سامان تفکر در ایران پرداخت. گفتمان فردیدی همچنان تا به امروز یکی از تأثیرگذارترین گفتمانها و جریانهای فکری بر سپهر روشنفکری ایران معاصر بوده است. از درون گفتمان(فردیدی) در سالهای دهه 60در ایران، خردهگفتمانی زاده شده که در آن روزگار با نام هیدگری شناخته میشد. پیروان و علاقهمندان این جریان با الهام از اندیشههای فردید، به فهم تازهای از وضعیت تفکر در ایران رسیدند. در برابر یا واکنش به این خرده گفتمان، جریان یا گفتمان دیگری شکل گرفت که به گفتمان پوپری شناخته میشد. صفآرایی فکری و حتی سیاسی این دو جریان فکری که در واقع برایندی از اندیشههای 2 فیلسوف جریانساز غربی یعنی هیدگر و پوپر بودند، پیامدهای فرهنگی زیادی در جامعه ایرانی داشت. اما داستان هیدگر در ایران به همین جا پایان پیدا نمیکند. در کنار جریانها و گفتمانهایی که در همدلی یا نقد هیدگر در ایران قد برافراشته بودند، خوانشها و فهمهای دیگری از هیدگر در ایران توسط سایر اندیشمندان ارائه شد. این جریانهای فردی که گاه هوادارانی را به سوی خود میکشانند، از تنوع زیادی برخوردارند، بهگونهای که هر یک از آنها، واژهنامه هیدگری ویژه خود را به فارسی دارند. همچنین بابک احمدی کتابی در 3 جلد در زمینه اندیشههای این فیلسوف به چاپ رساند. در سالهای اخیر هم سیاوش جمادی بیهیچگونه ادعایی در فهم این بزرگترین فیلسوف سده بیستم، دست به ترجمه برخی از کتابهای مهم وی زد. همزمان یا بهدنبال ترجمه کتابهای هیدگر بهویژه هستی و زمان توسط جمادی، چندین تن دیگر ازجمله دکتر رشیدیان و دکتر نوالیدست به ترجمه این کار زدند. برگردان این کتابها نقدهای زیادی را از سوی طرفداران، علاقهمندان و شیفتگان هیدگر برانگیخت.
زمستان سال گذشته، پروژه هیدگر در ایران که گویا دکتر بیژن عبدالکرمی چند سالی سرگرم پژوهش آن بود، سرانجام در قالب کتابی به نام «هایدگر در ایران»با عنوان فرعی نگاهی به زندگی،آثار واندیشههای سید احمد فردید به چاپ رسید. به گفته عبدالکریمی این کتاب در ﺻﺪد ﻧﻘﺪ و ﺑﺮرسی ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﺣﻀﻮر ﺗﻔﻜﺮ هیدﮔﺮ در ایران و ﺗﺄﺛﻴﺮ آن ﺑﺮ ﺗﺎرﻳﺦ ﺗﻔﻜﺮ ﻣﻌﺎﺻﺮ اﻳﺮاﻧﻴﺎن بوده است. نویسنده در جایی گفته است: دغدغه شکلگیری پژوهش در اینباره به این برمیگردد که آﻳﺎ هیدﮔﺮ و آن دﺳﺘﻪ از اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان اﻳﺮاﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﻔﻜﺮ اﻳﻦ ﻣﺘﻔﻜﺮ ﺑﺰرگ آﻟﻤﺎﻧﻲ ﺗﺄﻛﻴﺪ ورزﻳﺪهاﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ در رﻫﺎﻳﻲ از ﺗﻌﺎرﺿات و ﺗﻨﺎﻗﻀﺎت ﻳﺎری رﺳﺎﻧﻴﺪهاﻧﺪ، ﻳﺎ وﺿﻌﻴﺖ را آﺷﻔﺘﻪﺗﺮ و ﭘﺮاﺑﻬﺎمﺗﺮ ﺳﺎﺧﺘﻪاﻧﺪ، ﻳﺎ اﺻﻼً مسئله ﭘﻴﭽﻴﺪهﺗﺮ و ﻏﺎﻣﺾﺗﺮ از آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺘﻮان ﭘﺎﺳﺨﻲ ﻗﻄﻌﻲ و ﻳﻚﺳﻮﻳﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎ داد. اندیشه هیدگر در تفکر معاصر ما بسیار نقش داشته و دارد و من فکر میکنم مسیر تفکر آینده در ایران تا حدود زیادی متاثر از تفکر هیدگر خواهد بود. هیدگر معلم تفکر آینده است به همین اعتبار معلم تفکر ما ایرانیان نیز خواهد بود...». این کتاب که بهنظر میرسد خود نویسنده آن بهگونهای از تفکر هیدگر تأثیر پذیرفته باشد، میتواند دورنمایی از شیوه و چگونگی تأثیرگذاری فلسفه هیدگری و فراتر از آن، وضعیت تفکر را در ایران معاصر فراروی ما بگذارد.
نکوداشتی برای پژوهنده تاریخ علم
نکوداشت بزرگان فرهنگ این سرزمین همیشه یکی از دلمشغولیهای فرهنگ دوستان بوده است. به همین علت سال پیش هم خالی از چنین مراسمی نبود. آذرماه سال گذشته به انگیزه شصتوپنجمین سالروز تولد دکتر حسین معصومی همدانی نکوداشتی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این مراسم محمدعلی موحد، ضیاءموحد، فتحالله مجتبایی، نصرالله پورجوادی، هوشنگ رهنما، شهین اعوانی، یوسف اباذری، خواجهپور، حسین شیخرضایی، محمدجواد فریدزاده، مصطفی محقق داماد و علیاصغر محمدخانی سخنرانی کردند و از پژوهشهای گوناگون او در حوزههای علوم انسانی بهویژه تاریخ علم گفتند. دکتر حسین معصومی که عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است، نخست درجه کارشناسی مهندسی برق را در سال۱۳۵۱ از دانشگاه صنعتی شریف دریافت کرد و سپس راهی فرانسه شد و در سال ۱۳۸۵ در رشته تاریخ علم از دانشگاه پاریس فارغالتحصیل شد. رساله دکتری او درباره ابنهیثم و به راهنمایی رشدی راشد بوده است. معصومی همدانی در کنار پرداختن به تاریخ علم، برگردانهایی به فارسی در زمینههای گوناگون داشته است. معصومی مترجمی توانا و دقیق است. برگردانهای فارسی او از چیرگی وی به زیر و بمهای معناشناختی و واژگانی زبان فارسی و همچنین آگاهی گستردهاش از زبان مبدا و حوزهای که به ترجمه آن پرداخته، حکایت دارد. برگردانهایی چون جزء و کل، مردمشناسی هنر، فلسفه علوم طبیعی، زندگینامه علمی دانشمندان اسلامی (بهعنوان ویراستار و سرپرست)، شأن علم، ایرانیها چه رویائی در سر دارند؟و ترمودینامیک تعادل، نسبیت:خاص، عام، کیهانشناختی، گواهی روشن بر این نکته است. نثر او در این برگردانها روشن، رسا و دانشورانه است. افزون بر این دکتر معصومی مقالههای فراوانی در مجله نشر دانش و دایرهالمعارف بزرگ اسلامی در زمینه تاریخ علم دارد و همچنین بهعنوان یک ویراستار دقیق و باتجربه بسیاری از کتابها را در قلمرو علوم انسانی ویراسته است. فروتنی، دقت و نکته بینی و نکتهسنجی دکتر همدانی زبانزد است. در کنار همه این ویژگیها باید به روحیه طنز او اشاره کرد. به گفته همه کسانی که با دکتر معصومی همدانی نشست و برخاست داشتهاند، او همواره طنز را در راستای نقد منصفانه و دانشورانه، دانش گستری، معرفتافزایی و از همه مهمتر تعمیق پیوندهای انسانی درآورده است.
هگل ایرانی
داستان ورود اندیشههای فیلسوفان غربی تنها به هیدگر محدود نمیشود. هگل هم کم و بیش در گستره فرهنگ معاصر ایرانی از نظر میزان تأثیرگذاری بر بسترهای تفکر دستکمی از هیدگر ندارد. با این تفاوت که شاید فلسفه هگل بیشتر از هیدگر بر سپهر سیاسی ایران تأثیر گذاشته باشد. دلیل این امر هم شاید به این برگردد که هگل برای نخستین بار مفهوم تاریخ را وارد فلسفه کرد و از این جهت، اثر زیادی بر تفکر و در کل جهان مدرن گذاشت. در خود غرب هم اندیشههای هگل بیدرنگ بهدست کارل مارکس تفسیر شدند و بر پایه آن، دگرگونیهای زیادی در قلمرو سیاسی و اجتماعی و فکری جهان پدید آمد. به یک معنا، هگل هم تاریخاندیش است و هم تاریخ ساز. شاید از این نظر جز کانت هیچ فیلسوفی با او سنجیدنی نباشد. بههر روی، شگفت نبود که فلسفه هگل در اوج تاب و تبهای تند سیاسی(عموما چپ) وارد فضای اجتماعی و فرهنگی ما شود. در سالهای 40و 50شاهد موج اقبال به هگل با خوانش چپ(مارکسیستی) بودیم. نام هگل را میشد حتی در جزوههای سیاسی آن روزگار نیز دید. با این حال جز تنها چند اثر ناقص و کوچک از هگل توسط باقر پرهام، یا برگردان عقل در تاریخ و ترجمه فصلی از پدیدارشناسی روح (خدایگان و بنده) بهدست حمید عنایت و نیز مقدمههای هگل بر پدیدارشناسی روح و درسگفتارهای زیباشناسی توسط محمود عبادیان و شمار اندکی شرح پراکنده درباره فلسفهاش، چیز زیادی درباره هگل به فارسی نداشتیم. تنها از سال 1378بود که بهتدریج برخی از آثار مهم و بنیادین هگل تا به امروز به فارسی برگردانده شدند، مانند عناصر فلسفه حق، پدیدارشناسی روح، علم منطق و همچنین دانشنامه فلسفه.
در همین راستا نیز پارسال کتابی با عنوان « هگل» به چاپ رسید و همایشی با عنوان « هگل و فلسفه معاصر ایرانی » برگزار شد. کتاب هگل که توسط دکتر علی اصغر مصلح نگاشته شده به بررسی نحوه آشنایی و تأثیر فلسفه هگل بر وضعیت تفکر در ایران معاصر پرداخته است. از دیدگاه نویسنده؛ سیر توجه به هگل در ایران را میتوان به 4 دوره بخشبندی کرد که ما در دوره چهارم آن به سر میبریم. در این دوره کوشیدهایم هگل را با نحوی خودآگاهی بخوانیم و به شیوهای اصیلتر با مراجعه به متن اصلی او را بشناسیم. اوج این هگلپژوهی 10سال اخیر بوده است که برخی اندیشمندان ما احساس نیاز کردهاند. این نشان میدهد که ما اکنون عمیقتر با فلاسفه غربی مواجه میشویم و شرایط فکر نیز بهگونهای است که ما دیگر با چشم و گوش بسته با فلاسفه اروپایی مواجه نشویم. هگلپژوهی هم مشمول این خودآگاهی است. این رخداد اتفاقی نیست. هگل به ما آموخته که تفکر، امری تاریخی است. باید زمان میگذشت و این اتفاق رخ میداد. توجه عمیق به فیلسوفان غربی با توجه به پیشینه تاریخی و توجه به سنت خودمان مربوط به دوران ماست.
دکتر مصلح تلاش داشته تا کتابش حکم درآمدی بر فلسفه هگل داشته باشد. بهنظر او یکی از خوانشهای مهمی که از این فیلسوف هست، او را فیلسوف آشتیجویانه مطرح میکند. بر این پایه فلسفه هگل میتواند برای ملتهایی چون ما که بهگونهای از گذشته خود گسستهایم، درس آموز بوده و ناهمسازیها و تعارضهایی را که میان گذشته و اکنون ما وجود دارد، از میان ببرد. نویسنده در جایی گفته است: ما در وهله نخست باید به سمت آشتی پیش برویم. تا زمانی که تکلیفمان با خودمان مشخص نشود و گذشته خود را با این نگاه مرور نکنیم، نمیتوانیم وارد جامعه معاصر شویم. ما به تعبیری هنوز مدرنیته خودآگاه نداریم اما باید وارد دوران پسامدرن بشویم. این معضل ماست.
فقه هستهای
سال گذشته در قلمرو اندیشه دینی معاصر نیز شاهد دگرگونیها و رخدادهای مهمی بودیم. یکی از این رویدادها برگزاری همایش فقه هستهای بود. این همایش بهمدت 2روزیعنی 30بهمن و اول اسفندماه در تهران و قم و به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، سازمان انرژی اتمی و مرکز فقهی ائمه اطهار برپا شد. این همایش را میتوان یکی از پیامدهای مهم فقه پویا بهویژه در سالهای اخیر دانست. گرچه اندیشه فقه پویا سالها پیش توسط امام خمینی(ره) و اندیشمندان اسلامی بنیان گرفته بود اما در سالهای گذشته اندیشمندان حوزه و دانشگاه تلاشهای فکری زیادی در این حوزه صورت دادند. از دید این اندیشمندان، فقه پویا، فقهی است که در روش پویاست، بر این پایه طبعا خروجیهای آن نیز پویا خواهد بود. از اینرو میتوان به 3 پیششرط برای پویایی در فقه درنظر آورد: 1- پرداختن به موضوعات جدید2- پویایی در روش 3- پاسخگویی در زمینههای فتوا، قانونگذاری یا پژوهشهای علمی با توجه به نیازهای نو شونده. به این معنا که برونداد یا خروجیهای چنین فقهی(فقه پویا) باید همساز با تحولات و نیازهای زمانه باشد. در آغاز همایش ،پیام آیتالله جعفر سبحانی خوانده شد. در بخشی از این پیام آمده بود: دانش هستهای یکی از دانشهای نوظهور بشریت امروز است که انسان در سایه تجربه و آزمایش، بر آن دانش دست یافته و جای تشکر دارد ولی دانشهای بشری بهویژه در علوم طبیعی مثال شمشیر دولبه است و میتوان از آنها برای سعادت بشر بهره برد، مانند انرژی هستهای که در مورد پزشکی و کشاورزی و تولید برق استفاده دارد و در عین حال میتوان از آن بهعنوان یک سلاح مخرب و ویرانگر استفاده کرد... با توجه به اصول اسلام در مورد انسان و احترامی که دارد، بهرهبرداری بهصورت سلاح کاملاً ممنوع است و حتی نمیتوان بهعنوان بازدارندگی از آن بهره برد.در جنگ جهانی دوم آمریکا به بهانه اینکه جنگ را کوتاه کند، 2 شهر از شهرهای ژاپن را به خاک و خون کشید و چهره انسانیت را سیاه کرد. مقام و منزلت انسان در اسلام به قدری والا و ارزشمند است که هیچ کس نمیتواند قطره خونی را از او بدون مجوز بریزد.